تا حالا شده توی زندگی اینقدر سست و بی اراده و نا امید بشید که دیگه حال انجام دادن هیچ کاری رو نداشته باشید؟

تا حالا شده بجایی برسید که به خودتون بگید من برای چی باید درس بخونم برای چی ازدواج کنم؟ برای چی بچه دار بشم؟ حالا انگار درس هم خوندم علمم هم بالا رفت آخرش که چی؟ حالا انگار ازدواج هم کردم آخرش که چی؟

میدونید دلیل این احساسات چیه؟ چرا انسان به این درجه میرسه؟

3 تا دلیل میتونه داشته باشه


1) نداشتن هدف

2 ) غفلت از هدف

3) عدم برنامه ریزی در زندگی


وقتی ما برای زندگیمون و کارهامون هدف نداشته باشیم . این میشه که آخرش به نا امیدی و افسردگی کشیده میشیم .

ذوق و شوق رسیدن به هدف هست که انسان رو به حرکت وا میدارد .


باید زندگی راهدف دار کنیم و هر لحظه آن هدف را در ذهن داشته باشیم و بپرورانیم تا از آن غفلت نکنیم و در نتیجه به نا امیدی کشیده نشویم .

حالا اون هدف باید چی باشه که ما رو به نا امیدی و کسالت دلمردگی نکشونه؟

انسان به علت بی نهایت بودنش و کمال طلب بودنش اگر هر چیزی غیر از خدا و رسیدن به خدا که همانند انسان بی نهایت است هدف خود قرار دهد به نا امیدی کشیده خواهد شد .

رسیدن به خدا بر عکس رسیدن به مادیات است .

هر چقدر که انسان به خداوند نزدیک تر می شود شوق و تشنگی اش برای ادامه ی راه بیشتر می شود . ولی اگر توجه کرده باشید انسان هر چیز مادی را که بدست می آورد او را ارضا نمی کند و باز هم دنبال بیشتر آن میرود چون انسان بی نهایت طلب است .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت